فکرشهر ـ عبدالخالق عبدالهی: مدتی بود لامپ چراغ خطر ماشینم سوخته بود.
امروز رفتم فروشگاه لوازم یدکی لامپ بگیرم. به فروشنده گفتم: «دو تا لامپ چند میشه؟»
گفت: «ده تومان».
فکر کردم فروشنده تی زبون می زنه و صد تومان را، می گه «تَه تومان»؛ اما رسید بانکی را که نگاه کردم دیدم واقعا 10 هزار تومان کارت کشیده. گفتم: «چرا ایقد ارزون؟» خندید و گفت: «تازه لامپ ها دو کُنتاکی هست».
خوشحال شدم و با خودم گفتم: «یعنی هر کُنتاکی دوهزار و پانصد تومان؟ خییییلی خوبه».
ظهر که رفتم خانه، دیدم هر دو لامپ سوخته.
یادش بخیر... مادربزرگی داشتم که در این موارد می گفت: «دی والا! خوبی هم، خیییلیش نخوبه».